از درب اصلی حوزه که واردشد تقریباً تنهابود. لباس عادی به تن داشت. نه شال مدل بسیجی داشت نه عمامه نه جل(جبه)، ریش اش هم کوتاه بود. تعجب کردم فرمانده کل قوا وهمه کاره یک کشوربزرگ چرا تغییرشکل داده وخودش رابه شکل پیرمردزابلی که با گاری ماهی می فروشه درآورده! برای استقبالش نه طلاب رفته بودند نه اساتید ومدرسین وحتی کارمندان حوزه. فقط سرپرست حوزه که درامورنظم وضبط حوزهء نه چندان بزرگ ومشهور ما دخالتی هم ندارند برای استقبال "مقام معظم رهبری"حضور داشتند.
چند لحظه بعد دریک فضای عجیب وخلوت گفت وگو شروع شد وفرمانده کل قوا لیست وار پیشنهادات توأم با دستوراتش را درمورد نصاب درسی حوزه ها و...به سمع اطرافیان می رسانید. در همین لحظه که از طلاب فقط نویسنده این سطور آنجا بود، آیت الله خامنه ای نگاهی به سویم انداخت. احساس خطر کردم و در چشمان کاملاً قرمز رنگ اش چشم شیطان را یافتم. با خودم فکر کردم که مردم می گویند خامنه ای آدم میانه رو و دلسوزی است. بویژه نظر لطف ایشان همیشه شامل حال سیستانی ها و بلوچستانی ها بوده که زحمت میزبانی رهبر آینده خودشون را متحمل شدند، اما چهرۀ خشن و چشمان وحشتناک او بیانگر عکس آن چیزی است که فکر می کردم. از مجلس مقام معظم رهبری دور شدم و خودم را به نزدیک کلاس درس رساندم. ولی با وجود این گودی و تیزی چشمان شیطانی جناب رهبر بیشتر شد که هر بیننده ای را وحشت زده می کرد. خوشبختانه من هم مقاومت کردم و اصلاً چهره ام را بر نگرداندم و به طرف او نگاه کردم.
تا این که جناب رهبر تسلیم شد و چشمان گِرد و بزرگ قرمز رنگش را تغییر داد، یعنی عادی شد. و من در "مسابقه چشم زنی" برنده شدم!
به مجرد اینکه چشمان تیزرنگ رهبر بسته شدند من هم وحشت زده از خواب بیدار شدم و بسیار تعجب کردم که عجب خوابی من دیدم! این خواب بوقت سحر بود و علامات خواب های واقعی هم مشهود بود.
پس تعبیرش چی می تونه باشه؟
دوباره خواب رفتم و در عالم رؤیا پیش یک دوست صمیمی و قدیمی که حافظ کل قرآن است و آدم بسیار صالح و نیک سرشتی است رفتم و ازش خواستم تعبیر خواب ام را بگوید.
تو یک طلبه ای و فکر می کردی خامنه ای که تربیت یافته حوزه هاست نظر مثبتی نسبت به حوزه های اهل سنت دارد. اما این خواب اشتباه ات را تصحیح کرد. حالا فهمیدی رهبر مستقیماً سر خصم با حوزه ها و مساجد اهل سنت برداشته. اما جای خوشحالی است که استقامت شما در مقابل فشارهای رهبر بر کنترل مدارس دینی توسط دولت یا تخریب و پلمپ نمودن آنها بالاخره فرمانده کل قوا را با تمام قوایش مجبور به عقب نشینی می کند و عزت و پیروزی از آن اهل مدارس و حوزه های مقاومت کننده است!
صبح که بیدار شدم وحشت ام به خوشی و سرور تبدیل شده بود و قلباً یقین کرده بودم رهبری صالح و با شجاعت حضرت شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید و همکاری و همدلی ما طلاب و دیگر علماء و فرهنگیان و نخبگان بالاخره ما را از چنگال ظلم و نابرابری رژیم شیعی نجات خواهد داد.
ان شاء الله
توجه: این رؤیا واقعی است و پیام امیدوار کننده ای از طرف پروردگار برای مخلصین و مستقیمین می باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر