یکی از گرفتاریهای بزرگ ما اینست که همه چیز را میخواهیم از دیگران اقتباس کنیم و «اندیشة قائم بذات» نداریم، بدتر از همه اینکه گاهی آنچه را که در میان ما موجود است و ما، در میان آن بسر میبریم نیز میخواهیم از بیگانگان بیاموزیم. از آن جمله والاترین نعمتهای خداوند یعنی «اسلام» است که گویی در انتظاریم تا فلان شرقشناس غربی یا اسلامشناس روسی: دربارة آنچه میگوید و چه ارمغان تازهای برای ما میاورد؟!
غافل از آنکه «اسلامشناسی غربی» گرفتار توطئههای مختلفی است، و همیشه از اخلاص فکری و حسن نیّت علمی برخوردار نیست، اگر چنین پنداریم که همة شرقشناسان آمریکایی و اروپایی، قربة الیالله در اسلام به تحقیق برخاستهاند و اغراض سیاسی و تبلیغاتی و استعماری ایشان را کاملاً آزاد گذاشته، دچار خوشباوری و سادهدلی شدهایم به ویژه که «دم خروسی»! هم در آثار حضرات نمایان باشد و نشانههای غرضورزی و سمپاشی را در لابلای سخنان ایشان نیز ملاحظه کنیم، این گرفتاری زمانی شدت پیدا میکند که دیده شود کسانیکه اساساً بدنبال شناخت اسلام نرفتهاند و آگاهی آنها در این باره کمتر از اطلاع یک دانشپژوه مبتدی در مورد اسلام است سخنانشان با آب و تاب ترجمه میشود، و بعنوان اینکه دار و دستة مزبور، در مسائل ریاضی یا اقتصادی یا فلسفی در دنیا صاحبنظر شناخته شدهاند و معروفیتی کسب کردهاند، از قضاوتشان دربارة اسلام نیز استقبال میکنند!
در اینجا جز روشن کردن بیاطلاعی و بیگانگی این عده نسبت به معارف عمیق اسلامی چاره نیست، هر چند مدافعان و طرفداران متعصب را ناخوش آید . در این پست می خوانیم : «اسلام از نظر برتر اندراسل» ، « اسلام از دیدگاه فروید » ، « اسلام و مارکسیسم » و پاسخ به یک پرسش در رابطه با علل انتقاد به ادیان توسط مادیگرایان .
ادامه مطلب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر